۱۶اردیبهشت سالگرد شهادت مظلومانه مجید شریف واقفی بدست اپورتونیستهای چپ نماست. مجید شریف واقفی نماد ایستادگی بر سر آرمان و مقاومت در برابر فرصت طلبان و اپورتونیستهای چپ نما در یکی از سرفصلهای تاریخچه سازمان مجاهدین خلق ایران است.
مجید شریف واقفی سال ۱۳۲۷ در تهران متولد شد و تحصیلات ابتدایی و دبیرستان را در اصفهان به پایان رساند. فعالیتهای سیاسی، اجتماعی را از همان دبیرستان آغاز کرد. او در سال ۱۳۴۵ جزو اولین دوره دانشجویان دانشگاه صنعتی بود و در رشته برق تحصیل میکرد. در همین دانشگاه بود که با مجاهدین آشنا شد و در سال ۱۳۴۷ به عضویت سازمان مجاهدین خلق ایران درآمد.
بسیاری از اعضای سازمان مجاهدین در تاریخ اول شهریور۱۳۵۰ توسط ساواک دستگیر شدند. مجید شریف واقفی هم طبق اسنادی که درخانههای تیمی در آن زمان به دست آمد بود ردیابی شد. ماموران ساواک برای دستگیری او رفتند، اما مجید با هوشیاری از چنگ آنان گریخت.
این فصل جدیدی در زندگی مبارزاتی مجید بود و او مجبور به زندگی مخفی شد و با مجاهدینی مانند احمد رضایی به بازسازی سازمان بعد از ضربه ساواک پرداخت. در حملات ساواک در آن زمان نود درصد از اعضای سازمان در شهریور دستگیر شده بودند. و شش ماه بعد از دستگیریهای گسترده، احمد رضایی هم در ۱۱بهمن سال ۵۰ در یک درگیری به شهادت میرسد.
در این زمان مجید شریف واقفی همراه با کاظم ذوالانوار به فعالیت ادامه داد تا اینکه کاظم هم در۱۲ مهرماه ۵۱ مجروح و دستگیر شد.
مجید شریف واقفی در مرکزیت سازمان
مجید همراه با رضا رضایی که از زندان ساواک گریخته بود همراه شده و به فعالیتهای سازمانی خود ادامه داد. سال ۱۳۵۲ رضا رضایی طی یک درگیری مسلحانه در تهران به شهادت رسید. مجید که علاوه بر عضویت در مرکزیت سازمان، مسئول یکی از شاخههای مجاهدین بود مجبور بود که تحت فشارهای بیشتری به فعالیتهایش ادامه دهد. از کارهای او در آنزمان کشف تاکتیکها و اقدامات پلیس و ساواک برای حفظ و حراست و سازماندهی اعضا بود.
او درگروه الکترونیک سازمان بود. او توانست فرکانسها و امواج بیسیمهای ساواک و گروههای ضربت رژیم و مراکز ساواک در تهران را ردیابی کند. با این کار بیسیمها را شنود کرده و بسیاری از حملات و دستگیریها و توطئههای ساواک خنثی میکرد.
پس از شهادت رضا رضایی یک خلأ رهبری در بیرون زندان ایجاد شد که نتیجه آن سر برآوردن یک جریان اپورتونیستی در سازمان بود. کسانی که در ادعا خود را نیروهای چپ میدانستند ولی در واقع اپورتونیستهای چپ نمایی بودند که به صورتی کودتاگونه در سازمان مجاهدین عمل کردند. همان فرصت طلبانی که مدعی تغییر ایدئولوژی مجاهدین شده و عملاً در سازمان دست به کودتا علیه مسئولان وقت آن زدند. سازمانی که بنیانگذاران و اعضای مرکزیت آن اعدام شده و مسعود رجوی تنها بازمانده مرکزیت آنهم در زندان بود.
مبارزه علیه اپورتونیستها
مهرماه ۱۳۵۳ جریان اپورتونیستهای چپ نما جزوهای بنام جزوه سبز به عنوان یک متن آموزشی در اختیار اعضا قرارداد. مجید شریف واقفی با آن چه در این جزوه تدوین شده بود مخالفت و آن را رد کرد. اما سران جریان اپورتونیستی در واکنش به استدلالهای مجید، علیه او دست به اقداماتی زدند.
دو ماه بعد در آذر ماه ۵۳ این جریان اپورتونیستی با تنظیم جزوهای دیگر در نشریه داخلی تحت عنوان «پرچم مبارزه ایدئولوژی را هر چه برافراشته ترسازیم» گام جدی در مسیر انحرافی برداشت. از این نقطه بود که مجید هر نوع همکاری با این جریان را متوقف کرد.
او با وفاداری به اصول و بنیادهای ایدئولوژیک سازمان مجاهدین می گفت سازمان اصول و ایدئولوژی خود را دارد شما و هر کس دیگر میتوانید هر ایدئولوژی را انتخاب کنید، ولی در این صورت می توانید از سازمان خارج شوید و به هر سازمان دیگری که می خواهید بپیوندید، یا هر سازمانی تشکیل بدهید، اما نمیتوانید اصول و ایدئولوژی سازمان را عوض کنید.
این جریان در ادامه اقدامات کودتاگونه خود مجید شریف واقفی را تصفیه و خلع سلاح کردند. اما مجید تلاش کرد تا با جمع آوری مجاهدینی که هم چنان به اصول سازمان معتقد بودند راه را ادامه دهد و با اپورتونیستها مرزبندی قاطعی کرد. تلاشهای او تا ۱۶ اردیبهشت ۱۳۵۴ ادامه داشت.
شهادت مجید شریف واقفی به دست اپورتونیستها
در ساعت سه بعد از ظهر سه شنبه ۱۶ اردیبهشت ۵۴، مجید شریف واقفی و مرتضی صمدیه لباف با سران جریان اپورتونیستی قرار ملاقات داشتند. مرتضی نزدیکترین یار و همراه مجید پس از مرزبندی با این جریان بود.
مجید میخواست به سران جریان انحرافی اعلام کند «ما مجاهد و نمایندگان به حق و راستین مجاهدین خلق ایران هستیم و شما هر چیزی میتوانید باشید، الا مجاهد» اما در همین قرار مجید مورد سؤقصد ناجوانمردانه آنان قرار گرفت و پیکر پاکش را نیز به آتش کشیدند. مرتضی صمدیه لباف مجروح و توسط ساواک دستگیر شده و زیر شدیدترین شکنجهها رفت و در۴ بهمن ۱۳۵۴ تیرباران شد.
ضربه اپورتونیستهای چپ نما به سازمان مجاهدین خلق یکی از خیانتبارترین ضربات به جنبش اصیل مردم ایران برای رسیدن به آزادی بود. این ضربه نه تنها جریان باصطلاح چپ را تقویت نکرد بلکه باعث رشد افسار گسیخته جریان راست ارتجاعی در تاریخ ایران شد. به این معنا که آخوندها و جریان مذهبی در ایران که تا آن زمان تحت تاثیر غرش سلاح مجاهدین و خون بنیانگذارانشان زیر اتوریته انقلابی مجاهدین بودند، یک باره سر برآوردند و مدعی سازمان شدند.
از طرف دیگر نیز ساواک با استفاده از این ضربه تلاش خود را برای اضمحلال کامل تشکیلات مجاهدین شدت بخشید. نتیجه این فرایند آن شد که خمینی از دل تاریخ ایران در همکاری با استعمار سربرآورد و ایران را به سمت قرون وسطی سوق داد.