سهراب سپهری روح جستجوگر و دیدگاه انسان مدارانه
سهراب سپهری روح جستجوگر و دیدگاه انسان مدارانه، شاعری با نگرشی نو به جامعه وانسان، در ۱۵مهر ۱۳۰۷متولد و در اول اردیبهشت ۱۳۵۹جاودانه شد.
آب را گل نکنیم
در فرودست انگار کفتری می خورد آب
یا که در بیشه ای دور سیره ای پر می شوید
یادر آبادی کوزه ای پر می گردد
آب را گل نکنیم
قطعه شعری که هرکس آنرا میشنود، بلافاصله نام سهراب را بر زبان میآورد. شاعری که با نگرشی نو به جامعه و انسان، طرح نویی را در ساختار شعرنو بنا نمود.
سهراب سپهری در ۱۵مهر سال۱۳۰۷ در شهر قم بدنیا آمد. پدرش کارمند پست و تلگراف کاشان بود. به علت بیماری زود درگذشت و سهراب را تنها گذاشت. سهراب از کودکی اهل ذوق و هنر بود. بخاطر شغل پدر به کاشان مهاجرت کرد. و دوران تحصیلات ابتدایی را در دبستان خیام این شهر سپری کرد.
مهاجرت به تهران
سهراب بخاطر علاقه وافری که به شعر و ادبیات داشت. پس از اخذ دیپلم در دبیرستان پهلوی کاشان، در دوره دانشسرای مقدماتی شرکت کرد. وشغل فرهنگی را پیشه خود کرد و به استخدام اداره فرهنگ کاشان در آمد. بعد از چندی به تهران آمد و در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران مشغول شد.
سهراب سپهری به نقاشی و شعر علاقه داشت. در خلق هر اثر ادبی و تصویری، تلاش مینمود عمق درک و احساس خود را نسبت به پیرامونش به تصویر بکشد. در سال ۱۳۳۰ نخستین مجموعه شعر خود را که در قالب شعر نو نیمایی به رشته تحریر درآورده بود، با نام «مرگ رنگ» منتشر کرد. در همین اوان نقاشی را رها نکرده و در چندین نمایشگاه نقاشی نیز شرکت کرده و آثار خود را ارائه میداد.
درسال ۱۳۳۳ توانست دومین مجموعه شعری خود را با نام «زندگی خوابها» منتشر نماید. با انتشار این دو مجموعه نام سپهری خیلی سریع در میان اهل قلم و دوستاران شعر مورد توجه قرار گرفت. شعرهایش به مجلات ادبی و روزنامهها نیز راه یافت. از این پس بود که وقتی نام سهراب میآمد، او را به عنوان خالقی جدید در شعرهای نیمایی، با روایتی زنده و جانبخش دیده و دنبال میکردند.
به یاد سهراب سپهری – زندگی فهم نفهمیدن هاست
سفرهای سهراب برای کسب تجربه
سهراب کسب تجربه و سفر را نیاز روحی خود میدید و دهه زندگی خودش را صرف آن نمود. سفرهایی به کشورهای ژاپن، فرانسه، هندوستان، آمریکا و بسیاری کشورهای دیگر در شرق و غرب. این سفرهای دور ودراز سهراب در اصل سیر وسلوک معنوی او بود. که به شناخت بیشتر او از فرهنگهای مختلف وادیان هندی و بوداییسم منجر شد. پس از این سیر وسلوکها اشعار سهراب رنگ و بوی دیگری گرفت. کلماتش، جملاتش وهمه استعارههایش بیانگر دردها و آلام و آرزوها شد. شادیهای واقعی زندگی و روح حیات بخش طبعیت را زنده کرده و به تصویر کشید. از این مرحله به بعد بود که سهراب صاحب سبک خود شد و دوستاران خاص خودش را پیدا نمود.
سهراب سپهری هیچگاه ازدواج نکرد و همه زندگی خود را به سفر و هنر اختصاص داده بود. به فرهنگ مشرق زمین علاقه خاصی پیدا کرده بود و بارها به کشورهایی چون چین، پاکستان، هندوستان، افغانستان و ژاپن سفر نمود. و سعی آن داشت که شهر کهن سایر زبانها را دنبال کرده و از آنها بیاموزد. به همین دلیل چندین شعر کهن چینی و ژاپنی را ترجمه نمود.
رو آوردن به هنرهای معنایی
علاقه همزمان سهراب به شعر و نقاشی زمینه ساز آن شد که به دیگر هنرهایی که تصویرگر معنایی هستند روی بیاورد. در ژاپن حکاکی روی چوب را آموخت. لیتوگرافی را پسندید و در مدرسه هنرهای زیبای پاریس نامنویسی کرد. برای تامین مخارج زندگی روزانه خود به پاک کردن شیشه آپارتمانها می پرداخت و گاهی برای ساعتها از ساختمانهای ۲۰طبقه آویزان بود.
سپهری از مهر سال ۱۳۴۰ در هنرکده هنرهای تزیینی تهران شروع به تدریس کرد. اما خیلی زود در اسفند همان سال از مشاغل دولتی کنارهگیری کرد و حضور فعالتری در زمینه شعر ونقاشی داشت. آثار بیشتری آفرید و نمایشگاههای بیشتری برگذار نمود. در این مسیر، با هنرمندان دیگری چون بهرام بیضایی همکاری داشت.
سهراب سپهری روح جستجوگر و دیدگاه انسان مدارانه
کمال طلبی سهراب، فروتنی، روح جستجوگر و دیدگاه انسان مدارانه او، زمینهساز خلق آثاری چون: «تا انتها»، «سهراب مرغ مهاجر»، «هنوز درسفرم»، «بیدل، سپهری و سبک هندی» و «تفسیر حجم سبز» گشت.
سپهری علاوه بر آثار ادبی و شعرهایی که از خود بجای گذاشته، در طول عمر کوتاه خود، بیش از ۳۰نمایشگاه نقاشی نیز برگزار کرد. نقاشیهای او اساسا بر طبعت متمرکز هستند و نگاه سهراب به طبعیت را تصویر کردهاند. برخی از این نقاشیها در موزههای مشهور جهان نگهداری میشوند. ارزش این نقاشیها چنان است که در سال ۱۳۹۷ یکی از تابلوهای او به قیمت ۵میلیارد و ۱۰۰میلیون تومان خریداری شد.
درگذشت سهراب
در سال ۱۳۵۸ سهراب به سرطان خون مبتلا شد و همان سال برای درمان به انگلستان رفت. اما بیماری پیشرفت کرده بود و ناکام به تهران بازگشت. پزشکان دیگر نتوانستند برای او کاری کنند و او در اول اردیبهشت سال ۵۹ در بیمارستان پارس تهران درگذشت. پیکر او را به کاشان برده و در صحن امامزاده سلطان علی در روستای مشهد اردهال بخاک سپردند. بر روی سنگ قبر سهراب قسمتی از شعر «واحهای در لحظه» که در کتاب حجم سبز او آمده حکاکی شده است.
من چه سبزم امروز
و چه اندازه تنم هشیار است
در دلم چیزی هست
مثل یک بیشهٔ نور
مثل خواب دم صبح
و چنان بیتابم
که دلم میخواهد
بدوم تا ته دشت
بروم تا سر کوه…